۰۵ مرداد ۱۳۹۵
۱۳ تیر ۱۳۹۵
۱۱ تیر ۱۳۹۵
کوشلپوپهی کسرا
یاد کوشلپوپه کسرا افتادم. کسرا قدیما وبلاگ مینوشت. یه روز وبلاگشو حذف کرد رفت.
قبل از هر چیز باید بگم کوشلپوپه چیه.
کاریش نمیشه کرد. یعنی هرچی که آدم میخواد بگه، میبینه باید قبلش یه چیز دیگه بگه. من دنبال چیزایی میگردم که لازم نباشه برا گفتنشون، آدم مجبور باشه یه چیز دیگه بگه. نصف عمرمو برا پیدا کردن چیزایی که برا گفتنشون آدم مجبور نباشه به عقب برگرده تلف کردهم. ولی اینچیزا خیلی کمیابن. اصلا به نظر من نایابن. درواقع می یافت نشود! چارهای نیست.
فکر کنم کسرا ساکن آلمان بود، چون کوشل کلمه آلمانیه. از فعل kuscheln میاد. پس قبلش باید بگم کوشلن یعنی چی. کوشلن به معنی فشردن و بغلکردنه دوتا آدمه برای ارضای میل به نزدیکبودن به هم و نرمشدن تو گرمای محبت. وقتی دوتا آدم با هم یهجا، جلو تلوزیون یا رو صندلی پارک یا ... لم دادن، خودشونو ول کردن بدنهاشونو به هم چسبوندن، و همدیگه رو ناز میکنن، میبوسن، بو میکنند، دماغشونو به هم میمالن، و همدیگه رو ناز و نوازش میکنن، دارن کوشلن میکنن. این منحصر به رابطهی دخترپسر یا زن و مرد نیست. گاهی میشه اینو بین مادرها و بچههای کوچیکشونم دید و اونایی که شانس تماشای کوشلن مادر/کودک رو داشتن میدونن، این صحنه چقدر زیباست. گربهها هم کوشلن بلدن، و بچهها هم گاهی با هم کوشلن میکنند.
[میگن کوشلن برا مردا اونقدر اهمیت نداره که برای زنها. کوشلن یکی از نیازهای عاطفی و با اهمیت زنهاست که ارضاش به سلامت روانیشون کمک زیادی میکنه و جلو خیلی از دردسرها، مشاجرههای اعصابفرسای روزمره و برقگرفتگی فضای رابطه رو میگیره، و میتونه بعضی از ناممکنخواهیهای(!) زنانه رو درمان کنه. هر مرد حسابی با یه حساب سرانگشتی باید بفهمه که صرف نیمساعت یا سه ربع یا یهساعت در هفته برای کار لذتبخش کوشلن، با در نظر گرفتن فایدههای اینکار، تصمیمی ۱۰۰٪ خردمندانهس. کوشلن زندگی شما رو تغییر میده! امتحان کنید. (مانی ب مشاور خانواده)].
پوپه یعنی عروسک. عروسکهای کوشلی، عروسکهایی در شمایل انسان و حیوان، معمولا سبک، نرم، پشمالو و به اندازههای مختلفند که در ابتدا برا بچهها درست شده بود. بچهها وقت خواب عروسکشونو بغل میکنند و خوب میخوابن. ولی کوشلپوپه به مرور برا خودش تو بغل زنها هم جا باز کرد. حتما تو فیلما زنهایی رو دیدهید که جلو تلوزیون یا تو تختخواب خرس یا خرگوش پشمالویی رو بغل میکنن و حتی گاهی باهاش حرف میزنن. من دیدهم که خیلیا این کار رو عبث و نوعی لوسبازی میدونن، در حالی که اینها زنهای سینگلی اند که اغلب کسی رو برا کوشلن ندارن.
صحبت کسرا بود. کسرا هم (مثل Mr. Bean) با کوشلپوپهش حرف میزد. و دیالوگاشو تو وبلاگ مینوشت.
یه عادت دیگهم داشت که خیلی باحال بود. اینطوری که یه شیشه شراب میخرید، با ملزومات و متعلقات مربوطه میچید رو میز، بعد قبل از اینکه در بطری رو باز کنه با این نیت فال میگرفت که «بنوشم یا ننوشم؟». جالب اینکه با رباعیات خیام فال میگرفت :)
اگه درست یادم باشه، یهبار کوشلپوپه گفته بود «حالا چرا با خیام؟ همه با حافظ فال میگیرن».
کسرا جواب داده بود، چون فال خیام برعکس فال حافظ ریسک نداره!
قبل از هر چیز باید بگم کوشلپوپه چیه.
کاریش نمیشه کرد. یعنی هرچی که آدم میخواد بگه، میبینه باید قبلش یه چیز دیگه بگه. من دنبال چیزایی میگردم که لازم نباشه برا گفتنشون، آدم مجبور باشه یه چیز دیگه بگه. نصف عمرمو برا پیدا کردن چیزایی که برا گفتنشون آدم مجبور نباشه به عقب برگرده تلف کردهم. ولی اینچیزا خیلی کمیابن. اصلا به نظر من نایابن. درواقع می یافت نشود! چارهای نیست.
فکر کنم کسرا ساکن آلمان بود، چون کوشل کلمه آلمانیه. از فعل kuscheln میاد. پس قبلش باید بگم کوشلن یعنی چی. کوشلن به معنی فشردن و بغلکردنه دوتا آدمه برای ارضای میل به نزدیکبودن به هم و نرمشدن تو گرمای محبت. وقتی دوتا آدم با هم یهجا، جلو تلوزیون یا رو صندلی پارک یا ... لم دادن، خودشونو ول کردن بدنهاشونو به هم چسبوندن، و همدیگه رو ناز میکنن، میبوسن، بو میکنند، دماغشونو به هم میمالن، و همدیگه رو ناز و نوازش میکنن، دارن کوشلن میکنن. این منحصر به رابطهی دخترپسر یا زن و مرد نیست. گاهی میشه اینو بین مادرها و بچههای کوچیکشونم دید و اونایی که شانس تماشای کوشلن مادر/کودک رو داشتن میدونن، این صحنه چقدر زیباست. گربهها هم کوشلن بلدن، و بچهها هم گاهی با هم کوشلن میکنند.
[میگن کوشلن برا مردا اونقدر اهمیت نداره که برای زنها. کوشلن یکی از نیازهای عاطفی و با اهمیت زنهاست که ارضاش به سلامت روانیشون کمک زیادی میکنه و جلو خیلی از دردسرها، مشاجرههای اعصابفرسای روزمره و برقگرفتگی فضای رابطه رو میگیره، و میتونه بعضی از ناممکنخواهیهای(!) زنانه رو درمان کنه. هر مرد حسابی با یه حساب سرانگشتی باید بفهمه که صرف نیمساعت یا سه ربع یا یهساعت در هفته برای کار لذتبخش کوشلن، با در نظر گرفتن فایدههای اینکار، تصمیمی ۱۰۰٪ خردمندانهس. کوشلن زندگی شما رو تغییر میده! امتحان کنید. (مانی ب مشاور خانواده)].
پوپه یعنی عروسک. عروسکهای کوشلی، عروسکهایی در شمایل انسان و حیوان، معمولا سبک، نرم، پشمالو و به اندازههای مختلفند که در ابتدا برا بچهها درست شده بود. بچهها وقت خواب عروسکشونو بغل میکنند و خوب میخوابن. ولی کوشلپوپه به مرور برا خودش تو بغل زنها هم جا باز کرد. حتما تو فیلما زنهایی رو دیدهید که جلو تلوزیون یا تو تختخواب خرس یا خرگوش پشمالویی رو بغل میکنن و حتی گاهی باهاش حرف میزنن. من دیدهم که خیلیا این کار رو عبث و نوعی لوسبازی میدونن، در حالی که اینها زنهای سینگلی اند که اغلب کسی رو برا کوشلن ندارن.
صحبت کسرا بود. کسرا هم (مثل Mr. Bean) با کوشلپوپهش حرف میزد. و دیالوگاشو تو وبلاگ مینوشت.
یه عادت دیگهم داشت که خیلی باحال بود. اینطوری که یه شیشه شراب میخرید، با ملزومات و متعلقات مربوطه میچید رو میز، بعد قبل از اینکه در بطری رو باز کنه با این نیت فال میگرفت که «بنوشم یا ننوشم؟». جالب اینکه با رباعیات خیام فال میگرفت :)
اگه درست یادم باشه، یهبار کوشلپوپه گفته بود «حالا چرا با خیام؟ همه با حافظ فال میگیرن».
کسرا جواب داده بود، چون فال خیام برعکس فال حافظ ریسک نداره!
بنیآدمها
همین چند روز پیش بود که سخنگوی وزارت خارجه کشورمان صادق جابری در واکنش به اتهام مشارکت ایران در حملات سایبری علیه آمریکا گفت: «دولت ایالات متحده که با حملات سایبری علیه تاسیسات صلحآمیز هستهای ایران میلیونها انسان بیگناه را با خطر یک فاجعه زیست محیطی مواجه کرده بود، در موقعیتی نیست که شهروندان دیگر کشورها و منجمله ایران را بدون ارائه دلایل مستند در موضع اتهام قرار دهد».
حق به طور کامل با سخنگوی وزارت خارجه کشورمان است. سخن صادق جابری واضح، سنجیده و عین حقیقت است.
استاکسنت در رسانههای جهان به عنوان «هیروشیمای سایبری» شهرت یافته است. فاجعه اتمی در هیروشیما تا به امروز قربانی میگیرد. واقعیت دیگر اینکه، امروز کشورهایی که صاحب پیشرفتهترین تکنولوژیها هستند، از مهار عواقب یک چنین فاجعهای ناتوانند. با این حساب، موفقیت پروژه استاکسنت برای کشور ما معضل سنگین و خسارتباری ایجاد میکرد که دهها و شاید صدها سال ادامه مییافت.
دویچهوله مینویسد:
«اگرچه پروژه استاکسنت را از بزرگترین پروژههای جنگ سایبری میخوانند، اما اختلالات ایجادشده در برنامههستهای ایران به سادگی میتواند پیامدهای جبرانناپذیری در جهان واقعی هم داشته باشد و هنوز مشخص نیست که طراحان این کد مخرب تا چه اندازه به زندگی انسانهایی که در اطراف نیروگاه هستهای بوشهر یا تاسیسات غنیسازی نطنز زندگی میکنند، اندیشیدهاند. سانتریفیوژها ممکن است تحت تاثیر ویرانگریهای استاکسنت، حتی منفجر شوند … هر نوع انفجاری در تاسیسات هستهای میتواند فاجعهبار باشد، کوچکترین اشتباهی میتواند زندگی هزاران نفر در چندین نسل را در معرض خطرات جدی قرار دهد».
این مقالهی دویچهوله سال ۲۰۱۱ نوشته شده است که هنوز در مورد هویت سازنده استاکسنت شک و تردید وجود داشت. اما:
«اواخر ماه مه ۲۰۱۲ رسانه های آمریکایی اعلام کردند که استاکسنت مستقیماً به دستور اوباما رئیس جمهور آمریکا طراحی، ساخته و راه اندازی شده. گرچه در همان زمان احتمال این میرفت که آمریکا تنها عامل سازنده نباشد، در ۷ ژوئیه سال ۲۰۱۳ میلادی، ادوارد اسنودن در مصاحبهای در اشپیگل اعلام کرد این بدافزار با همکاری مشترک آژانس امنیت ملی ایالات متحده آمریکا و اسرائیل ساخته شده است.(ویکیپدیا - استاکسنت).
من از تمجیدهای اغراقآمیز اکراه دارم، اما درود به شرف مهندسان توانای کشورمان که استاکسنت را شناسایی و این خطر بزرگ را از کشور دفع کردند، به هیچ وجه اغراقآمیز نیست.
به عقیده من، ایرانیای که بداند فاجعه زیستمحیطی اتمی یعنی چه، و از نیت جنایتکارانه و ذهنیت ضدبشریای که ویروس استاکسنت را ساخته است احساس خوف و نفرت نکند، اگر دیوانه یا بیمار روانی نباشد، هموطن نیست، دشمن است.
پیشترها سیاستمداران غربی که فهمیده بودند برخی ایرانیها از ستایش کشور و تمدن قدیمی خود خیلی سرکیف میشوند، پیش از تهدید ایران به تحریم، حمله و... کمی به تعریف و تمجید از فرهنگ چندهزار ساله ما میپرداختند.
ایران کشور زیباییست: «ایران زیبا» در نگاه جنایتکارانی که خود را برای جنگ علیه ایران آماده میکنند، اینجا:
این یکی از کلیشههای مورد علاقه اوباما نیز هست. به تاریخی که اوباما دستور ساخت استاکسنت را داده است توجه کنید: ۲۰۱۲
و این در حالیست که او در پیام نوروزی ۲۰۱۳ از فرهنگ و تمدن ایران ستایش کرده و برای ایرانیها «بنیآدم اعضای یکدیگرند» میخواند! ابراز علاقه به ایران از سوی کسی که ارزشی برای جان ایرانی قایل نیست دروغی مزورانه و مطلقا بیارزش است. اینجور ابراز علاقهها تنها میتواند صاحبان اذهان عقبماندهی بدوی را گول بزند.
مادلن آلبرایت هم دشمن صدام و دوست مردم عراق بود، میخواست مردم عراق را از دست دیکتاتور نجات دهد. و وقتی نظر او را در باره مرگ نیم میلیون کودک عراقی در اثر تحریمهای آمریکایی پرسیدند، با خونسردی جواب داد «تصمیم سختی بود، اما به قیمتش میارزید».
یکی دیگر از تزویرهای سیاستمداران غربی این است که در مقابل حکومت ایران، به مردم عزیز ایران ابراز عشق و علاقه کنند: دشمن حکومت ایران و دوست مردم ایران.
اما بخش بزرگی از مردم ایران نظام کشور را موجه میدانند و اگر لازم باشد در مقابل بیگانه از آن دفاع میکنند. جای این گروه از «مردم ایران» در دل این سیاستمداران «مردم ایران»دوست کجاست؟ آیا عشق آنها شامل اینها هم میشود؟ خیر. یک نمونه، به شهادت رساندن مهندسان و دانشمندان ایرانی مسعود علیمحمدی، مجید شهریاری، داریوش رضایی نژاد، مصطفی احمدی روشن و رضا قشقایی با طرح و پشتیبانی قدرتهای بیگانه و به دست مزدوران رجوی نشان داد که نه. تنها ایرانیهایی مورد عشق و علاقه آنها قرار میگیرد که مانند آنها دشمن حکومت ایران باشند. به عنوان مثال اعضا و طرفداران سازمان تروریستی منافقین.
سال گذشته پارلمان کانادا مریم رجوی را جهت گفتگو در مورد نقض حقوق بشر در ایران دعوت کرده بود! کانادا مدتی پیش از آن، نام این فرقه آدمکش را از لیست سازمانهای تروریستی خارج کرده بود. مریم رجوی به عنوان رئیس یک گروه ایرانی طرفدار حقوق بشر به این جلسه دعوت شده بود. تا جایی که این نگارنده مطلع است از سوی سیاستمداران، دولت و وزرای این کشور صدای اعتراضی به دعوت رئیس یکی از خونریزترین سازمان تروریسی تاریخ ایران به گوش نرسید.
چند روز پیش باز در پارلمان کانادا نام پاک ایران بر زبانهای ناپاک رفته است. به دیالوگ یکی از نمایندگان پارلمان کانادا با وزیر خارجه این کشور توجه فرمایید:
- «ایران میخواست اسرائیل را نابود کند، ایران مردم خودش را شکنجه میدهد و به زندان میاندازد، ایران از تروریسم در دورِ دنیا حمایت میکند و میخواهد به یک قدرتِ اتمی تبدیل شود، آیا وزیر میتواند به من بگوید که چه چیزی را در رابطه با ایران دوست میدارد؟».
او ایران را شر مطلقی معرفی میکند که در آن هیچچیز دوستداشتنی موجود نیست. آقای وزیر پاسخ میدهد: «من مردم ایران را دوست میدارم».
این یعنی چه؟
او با گفتن این جمله اتهامات همکار خود علیه ایران را تصدیق میکند. تنها فرق او با طرف مقابل این است که «مردم ایران را دوست دارد».
اینجا هم دوباره همان بحث قبلی مطرح است. آیا این عشق شامل حال کسانی که با اتهامات نماینده کانادایی مخالف هستند، میشود؟ نه نمیشود. من اگر به خاطر ابراز عشق آقای وزیر خوشحالی کنم، باید مرزی را که آنها بین من و جمع کثیری از هموطنانم میکشند به رسمیت بشناسم. ابراز عشق او شکاف واقعیای را که در جامعه ما موجود است تعمیق میکند [کما اینکه در کامنتدانی مهندس امیری بین ایرانیهای طرفدار/ و مخالف عشق کانادایی جنگ به پا شده است. در دانشگاه شریف پلسازی یادنمیدهند:)].
موضع من به عنوان یکی از مردم ایران این است: اینجانب به عشق مزورانهی وزیر امور خارجه کشوری که تروریستهای رجوی را مبارزان حقوق بشر میداند از صمیم قلب تف میاندازم، مرزی را که او بین مردم ما رسم میکند نمیپذیرم، و به شرف شهدای هستهای کشورمان هزار درود میفرستم.
این پست در واکنش به این نوشته آرمان بود.
واکنش آرمان به این نوشته.
و جواب آن
حق به طور کامل با سخنگوی وزارت خارجه کشورمان است. سخن صادق جابری واضح، سنجیده و عین حقیقت است.
استاکسنت در رسانههای جهان به عنوان «هیروشیمای سایبری» شهرت یافته است. فاجعه اتمی در هیروشیما تا به امروز قربانی میگیرد. واقعیت دیگر اینکه، امروز کشورهایی که صاحب پیشرفتهترین تکنولوژیها هستند، از مهار عواقب یک چنین فاجعهای ناتوانند. با این حساب، موفقیت پروژه استاکسنت برای کشور ما معضل سنگین و خسارتباری ایجاد میکرد که دهها و شاید صدها سال ادامه مییافت.
دویچهوله مینویسد:
«اگرچه پروژه استاکسنت را از بزرگترین پروژههای جنگ سایبری میخوانند، اما اختلالات ایجادشده در برنامههستهای ایران به سادگی میتواند پیامدهای جبرانناپذیری در جهان واقعی هم داشته باشد و هنوز مشخص نیست که طراحان این کد مخرب تا چه اندازه به زندگی انسانهایی که در اطراف نیروگاه هستهای بوشهر یا تاسیسات غنیسازی نطنز زندگی میکنند، اندیشیدهاند. سانتریفیوژها ممکن است تحت تاثیر ویرانگریهای استاکسنت، حتی منفجر شوند … هر نوع انفجاری در تاسیسات هستهای میتواند فاجعهبار باشد، کوچکترین اشتباهی میتواند زندگی هزاران نفر در چندین نسل را در معرض خطرات جدی قرار دهد».
این مقالهی دویچهوله سال ۲۰۱۱ نوشته شده است که هنوز در مورد هویت سازنده استاکسنت شک و تردید وجود داشت. اما:
«اواخر ماه مه ۲۰۱۲ رسانه های آمریکایی اعلام کردند که استاکسنت مستقیماً به دستور اوباما رئیس جمهور آمریکا طراحی، ساخته و راه اندازی شده. گرچه در همان زمان احتمال این میرفت که آمریکا تنها عامل سازنده نباشد، در ۷ ژوئیه سال ۲۰۱۳ میلادی، ادوارد اسنودن در مصاحبهای در اشپیگل اعلام کرد این بدافزار با همکاری مشترک آژانس امنیت ملی ایالات متحده آمریکا و اسرائیل ساخته شده است.(ویکیپدیا - استاکسنت).
من از تمجیدهای اغراقآمیز اکراه دارم، اما درود به شرف مهندسان توانای کشورمان که استاکسنت را شناسایی و این خطر بزرگ را از کشور دفع کردند، به هیچ وجه اغراقآمیز نیست.
به عقیده من، ایرانیای که بداند فاجعه زیستمحیطی اتمی یعنی چه، و از نیت جنایتکارانه و ذهنیت ضدبشریای که ویروس استاکسنت را ساخته است احساس خوف و نفرت نکند، اگر دیوانه یا بیمار روانی نباشد، هموطن نیست، دشمن است.
پیشترها سیاستمداران غربی که فهمیده بودند برخی ایرانیها از ستایش کشور و تمدن قدیمی خود خیلی سرکیف میشوند، پیش از تهدید ایران به تحریم، حمله و... کمی به تعریف و تمجید از فرهنگ چندهزار ساله ما میپرداختند.
ایران کشور زیباییست: «ایران زیبا» در نگاه جنایتکارانی که خود را برای جنگ علیه ایران آماده میکنند، اینجا:
این یکی از کلیشههای مورد علاقه اوباما نیز هست. به تاریخی که اوباما دستور ساخت استاکسنت را داده است توجه کنید: ۲۰۱۲
و این در حالیست که او در پیام نوروزی ۲۰۱۳ از فرهنگ و تمدن ایران ستایش کرده و برای ایرانیها «بنیآدم اعضای یکدیگرند» میخواند! ابراز علاقه به ایران از سوی کسی که ارزشی برای جان ایرانی قایل نیست دروغی مزورانه و مطلقا بیارزش است. اینجور ابراز علاقهها تنها میتواند صاحبان اذهان عقبماندهی بدوی را گول بزند.
مادلن آلبرایت هم دشمن صدام و دوست مردم عراق بود، میخواست مردم عراق را از دست دیکتاتور نجات دهد. و وقتی نظر او را در باره مرگ نیم میلیون کودک عراقی در اثر تحریمهای آمریکایی پرسیدند، با خونسردی جواب داد «تصمیم سختی بود، اما به قیمتش میارزید».
|
اما بخش بزرگی از مردم ایران نظام کشور را موجه میدانند و اگر لازم باشد در مقابل بیگانه از آن دفاع میکنند. جای این گروه از «مردم ایران» در دل این سیاستمداران «مردم ایران»دوست کجاست؟ آیا عشق آنها شامل اینها هم میشود؟ خیر. یک نمونه، به شهادت رساندن مهندسان و دانشمندان ایرانی مسعود علیمحمدی، مجید شهریاری، داریوش رضایی نژاد، مصطفی احمدی روشن و رضا قشقایی با طرح و پشتیبانی قدرتهای بیگانه و به دست مزدوران رجوی نشان داد که نه. تنها ایرانیهایی مورد عشق و علاقه آنها قرار میگیرد که مانند آنها دشمن حکومت ایران باشند. به عنوان مثال اعضا و طرفداران سازمان تروریستی منافقین.
سال گذشته پارلمان کانادا مریم رجوی را جهت گفتگو در مورد نقض حقوق بشر در ایران دعوت کرده بود! کانادا مدتی پیش از آن، نام این فرقه آدمکش را از لیست سازمانهای تروریستی خارج کرده بود. مریم رجوی به عنوان رئیس یک گروه ایرانی طرفدار حقوق بشر به این جلسه دعوت شده بود. تا جایی که این نگارنده مطلع است از سوی سیاستمداران، دولت و وزرای این کشور صدای اعتراضی به دعوت رئیس یکی از خونریزترین سازمان تروریسی تاریخ ایران به گوش نرسید.
چند روز پیش باز در پارلمان کانادا نام پاک ایران بر زبانهای ناپاک رفته است. به دیالوگ یکی از نمایندگان پارلمان کانادا با وزیر خارجه این کشور توجه فرمایید:
- «ایران میخواست اسرائیل را نابود کند، ایران مردم خودش را شکنجه میدهد و به زندان میاندازد، ایران از تروریسم در دورِ دنیا حمایت میکند و میخواهد به یک قدرتِ اتمی تبدیل شود، آیا وزیر میتواند به من بگوید که چه چیزی را در رابطه با ایران دوست میدارد؟».
او ایران را شر مطلقی معرفی میکند که در آن هیچچیز دوستداشتنی موجود نیست. آقای وزیر پاسخ میدهد: «من مردم ایران را دوست میدارم».
این یعنی چه؟
او با گفتن این جمله اتهامات همکار خود علیه ایران را تصدیق میکند. تنها فرق او با طرف مقابل این است که «مردم ایران را دوست دارد».
اینجا هم دوباره همان بحث قبلی مطرح است. آیا این عشق شامل حال کسانی که با اتهامات نماینده کانادایی مخالف هستند، میشود؟ نه نمیشود. من اگر به خاطر ابراز عشق آقای وزیر خوشحالی کنم، باید مرزی را که آنها بین من و جمع کثیری از هموطنانم میکشند به رسمیت بشناسم. ابراز عشق او شکاف واقعیای را که در جامعه ما موجود است تعمیق میکند [کما اینکه در کامنتدانی مهندس امیری بین ایرانیهای طرفدار/ و مخالف عشق کانادایی جنگ به پا شده است. در دانشگاه شریف پلسازی یادنمیدهند:)].
موضع من به عنوان یکی از مردم ایران این است: اینجانب به عشق مزورانهی وزیر امور خارجه کشوری که تروریستهای رجوی را مبارزان حقوق بشر میداند از صمیم قلب تف میاندازم، مرزی را که او بین مردم ما رسم میکند نمیپذیرم، و به شرف شهدای هستهای کشورمان هزار درود میفرستم.
این پست در واکنش به این نوشته آرمان بود.
واکنش آرمان به این نوشته.
و جواب آن
اشتراک در:
پستها (Atom)