۰۶ مهر ۱۳۹۴

مثبت است،‌ اما

مردم ایلام لباسهای اضافی خود را برای نیازمندان در این محل آویزان میکنند


پس از سلام و دعا به جان نیکوکاران ایلام که از محنت دیگری غمگین اند، باید به یک چیز توجه داشت:  
به احتمال قریب به یقین شما خواننده گرامی مثل من در وضعیتی نیستیم که با خود بگوییم، اوه، پیش از اینکه شلوار مندرسی که به پا دارم وسط خیابان پاره شده و از پایم بیفتد، بروم این شلوار خاکستری را از اینجا بردارم.
آن کسانی که آن کولهپشتی و آن شلوار را آنجا آویزان کردهاند، حتما در خانه خود کولهپشتی و شلوارهای دیگری دارند. به اینها میگوییم آدمهای خیّر، که ما هم، مستقل از اینکه خیرکنیم یا نکنیم، از لحاظ وسع اقتصادی، همقشر همین خیّرها هستیم! به زبان دیگر، ما همگی بلقوهخیّر ایم.
سخن فریدریش اینجا معنا پیدا میکند که: هر نوع دیدنی، دیدن از یک پرسپکتیو است
در این ایدهی خوب و عاقلانه اشکالی هست که ما از پرسپکتیو خیّرین آن را نمیبینیم.
[مدتی پیش با زنی آشنا شدم که جامعهشناس بود و با عدهای دیگر در صدد راه‌اندازی خانهای برای خدمت به گدایان بودند. او در ابتدای کار مدتی در برلین همراه گدایان خیابانی به گدایی پرداخت، با آنها غذا خورد و در همان مکانهایی که آنها میخوابیدند شب را روز کرد. جامعهشناسی تفهمی: فهم جهان از پرسپکتیو گروه مورد تحقیق].

نیکی به دیگری در فرهنگ ما یک ارزش است که در «نیکی بیسروصدا» به اعلای خود میرسد. کسی که خود را خیّر بنامد یا علنا از اعمال خیر خود حرف بزند، اجر او همان خوشی زودگذریست که هنگام تأیید و تشویق دیگران به او دست داده استبر فرد مؤمن (و همینطور آتئیست متمدن) بهتر و پسندیدهتر این است که از خیّری خود پرچم نسازد

تو نیکی میکن و در دجله انداز، که ایزد در بیابانت دهد باز. و طوری که در روایات، افسانهها و داستانها آمده است، این چیزی که ایزد در بیابان به فرد نیکوکار میدهد، هزار برابر، صدهزار برابر، بله حتی یک میلیونبرابر یا صدمیلیونبرابر آن خردهایست که او به دجله انداخته است. الحمدلله ربالعالمین که فقط اوست که چنین معاملهی پرسودی به ما پیشنهاد میدهد. در معاملات، غیر از حق باریتعالی، بقیه همگی بدشان نمیآید سر ما کلاه بگذارند:)
نیکوکار آتئیستمیتواند خوشحال و درونا از خود راضی باشد که انسانی شبها به خاطر کردار خیر او سردش نمیشود. کسی که طرف معاملهی او حق باریتعالیست نیز، با اینکه شادمانی این رضایت را میچشد (این شیرینی جایزه نقدی خداوند است به نیکوکاران از جهت تربیت طبع آنها که به سمت کارنیک بگراید)، اما این را هم میداند که این یک معامله دونفره با حضرت حق است که در آن هر بیگانهای نامحرم حساب میشود
خیرخواهان عزیزی که لباسهای اضافی خود را سر چهارسو آویزان میکنند، با این کار دست ممانعت به سینه طیفی از مستمندان میزنند که در عین نیازمندی، بر عزت نفس و حفظ آبروی خود مصر اند و شأن آنها نمیپذیرد فقر خود را علنی کنند. چه بسا که آنان نیز خود را در معاملهای دونفره با خداوند می‌بینند. برای رفع این مشکل لازم است که محل رختآویز از انظار عمومی دور باشد. سر چهارسو محل مناسبی برای این کار نیست.برای من و شمای نوعی هم در صورتی که محتاج شلوار میبودیم، راحت نمیبود روز روشن در برابر چشم همشهریان از این خیابان عبور کنیم! چه برسد به اینکه در مقابل لباسها ایستاده و با چسباندن کمرگاه شلوارها به کمر خود یکی یکی آنها را/ لااقل اندازهی قد و دورکمر آنها را چک کنیم! بخصوص امروز، که ممکن است در اسرع وقت، شبکهی اجتماعی از عکسهایی از ما در حال پرو لباس پرشود!

۲۴ شهریور ۱۳۹۴

-

بعد از یه عمر، امروز که همه فنجونا تو ماشین ظرفشویی بودن، مزه چایلیوانی رو فهمیدم. احساس آدمایی رو که سال‌های متمادی مسخرهشون کرده بودم، درک کردم. همینجا از همه‌شون معذرت میخوام، و امیدوارم از این به بعد منو به عنوان عضو نیمهرسمی کلوب چایلیوانیان بپذیرند.

چایؚ لیوانی! شادی طولانی!

۱۸ شهریور ۱۳۹۴

ولی فردا درباره آن‌کس که تیر را انداخت چه خواهند گفت؟

هفته گذشته یکصدمین سالگرد شهادت رئیسعلی دلواری بود، و شخصی به نام حمید علوی مقالهای را در این خصوص در وبسایت بیبیسی فارسی منتشر کرده است. تا مدتی پیش مردم به حق وجود دستهای مزدوران بریتانیا در قتل بزرگمرد دلواری را حدس میزدند، ولی روایتی که ارتکاب جنایت را به یکی ازهمرزمانرئیسعلی نسبت میداد، دست بالا را داشت. اما پس از انتشار اسناد محرمانه آرشیو ملی بریتانیا، دیگر تردیدی در نقش این کشور در توطئه و آمریت در قتل رئیسعلی باقی نماند. دکتر عبدالکریم مشایخ ، رئیس بنیاد ایرانشناسی شعبه بوشهر میگوید: «بتازگی کتابی از سوی حوزه هنری بوشهر با موضوع گزارش مستر چیک نایب کنسول انگلیس با ترجمه افشین پرتو منتشر شده است که خواندن آن ما را با ویژگی های مهم شخصیتی و مبارزاتی رئیسعلی دلواری بیشتر آشنا می کند. ... اگر به جلد اول خاطرات مستر چیک مراجعه کنید، می بینید به صراحت و طبق اسناد ارائه شده در این کتاب دستور قتل رئیسعلی دلواری را مستر چیک صادر کرده است. این اقرار صریح جای هیچ شک و شبهه ای را باقی نمی گذارد».



پنجشنبه ۲۷ اوت ۱۹۱۵
خبرها خوب نیست. تلاش برای هم پیمان شدن خانها ادامه دارد و نیز کوشش ما برای ایجاد تفرقه میان آنها، باید یکی از آنها را از میان برداشت. یکی که از میان برداشته شود ، چند روزی ادامه فعلی ماجرا به تعویق میافتد.

سه شنبه ۱ سپتامبر ۱۹۱۵
به گمانم راه را یافتم. دیشب او را یافتم . میرزا رحمت لیلکی مرا به نزد او برد . صحبتها انجام شد. غلام حسین پذیرفت. شاید هیچکس اشک نریخته مرا ندید. آن کس که باید کار را تمام کند، پذیرفت که چنین کاری را انجام دهد. نه تنها در این دیار بلکه در هر دیاری هر نوع آدمی پیدا میشود. پذیرفت و رفت. من و میرزا رحمت بازگشتیم. فهمیده بود در فکرم، اصلا صحبتی نکرد. برچنین مردمی حکومت کردن آسان است . به لقمه نانی خرسندند.

سه شنبه ۸ سپتامبر ۱۹۱۵
در سیلاب دگرگونیها حادثهای روی داد. تمام شد. یکی رفت. رییس علی کشته شد. میرزا رحمت لیلکی همه امروز را چشم به من دوخته بود و وقتی بعدازظهر خبر را آورد از سکوت طولانیام تعجب کرد. هرگز شانهاش را نفشرده بودم. پس از پایان دوره طولانی سکوتم ، شانهاش را فشردم. باید قهقهه سر میدادم، ولی نمیخواهم. آن کس را که برگزیده بودم کار را تمام کرد. در میان درگیری تیری و فریادی و مرگی... پایانی بر یک ماجرا. آدمی افتاده بر خاک که در خاک خواهد خفت. فردا درباره او و من و آن خاک چه خواهند گفت. من و او جنگیدیم ولی فردا درباره آنکس که تیر را انداخت چه خواهند گفت؟

بیحوصلهام. باید بروم پرسهای بزنم. شبی شرجی و گرم است. ازشهرهیچ صدایی نمیاید .
-----------------

طوری که از متن برمی‌آید، رئیسعلی دلواری به توطئه چیک نایبکنسول بریتانیا، به واسطگی شخصی به نام میرزا رحمت لیلکی، و به دست مزدور دیگری به نام غلام حسین به قتل رسیده است

حمید علوی مقاله‌نویس بنگاه خبرپراکنی بریتانیا بیبیسی می‌نویسد:

امروز «فردا»ی مورد نظر دیپلمات آدمکش و شاعرمنش بریتانیایی رسیده است. و این نگارنده «در باره آن کس که تیر را انداخت»  همان‌طور فکر می‌کند که درباره مزدوران ایرانیامروز بریتانیا.


***

پ. ن.:
در گزارش چیک نکته قابل توجه دیگری هم هست که زنو در g+ به آن اشاره کرده است:

آنچه در یادداشتهای نایب کنسول بریتانیا چشم را میزند (و من در خاطرهنویسیهای دیگر از دیپلماتهای انگلیسی هم دیدهام) این است که خودشان را رهبر یک نبرد شرافتمندانهی  میهنی در نظر میگیرند. بعد برای شرافت یا حتی دلیری حریف احترام رومانتیک قائل میشوند. (بعنوان حریف شکستخوردهی قابل احترام). خائنهای دشمن را هم تحقیر میکنند. یک مکانیسم برای فاصلهگیری از شناعت و ابتذال.  به نظرم چنین فاصلهای وجود ندارد. مستر چیک رهبر یک نبرد واقعی نیست. خودش یکیاست مثل همان غلامحسین یا میرزا لیلکی. پادوی گنگسترها.

اگر به فرض رئیسعلی پیروز شده بود میدیدید که از چنین احترام و شفقتی خبری نیست. همانطور که مصدق را خل و چل و شومن تصویر میکردند. همانطور که برای شهدای تنها جنگ(دفاع) نباختهی میهنی چندصدسال اخیر(با عراق و بقیه جهان) چنین احترامی قائل نیستند و به نظرشان تلفات جانبی یک جنگ ابلهانهی خاورمیانهای هستند و در بهترین حالت دلسوزیهای حقوق بشری نثار کشتهگان آن مقاومت هشت ساله میشود