۰۶ فروردین ۱۳۹۴

از ناتوانی

از من نپرسید اسم این فیلم‌ها چیست و کجای آن‌ها این صحنه‌ها را دیده‌ام. زیرا نام آنها از خاطرم رفته است، داستانهای آنها در ذهنم درهمآمیخته و به یک فیلم بیستساعتهی ایرانی تبدیل شده است. اما وقتی زنها و مردها به هم میرسند، در واقع آشنایی و رابطه آنها با  متلکگفتن به یکدیگر، نکچینی دوستانه، رنگ‌کردن دیگری و روکمکنی عاشقانه شروع می‌شود. یک دوران  بامزه، پر از طنز، نکتهبینیهای عجیبغریب، بامزهگیهای کودکانه، شوخیهای لطیف و ...
یادم نمیآید زن یا مردی را در این فیلم‌ها دیده باشم به طور جدی تلاش کند، ببیند این آدمی که تازه با او آشنا شدهاست چهجور آدمیستجالب و قابل تأمل برای من این است که نه تنها تمایلی برای فهم طرف مقابل وجود ندارد، بلکه آنها دایما برای هم نقش بازی میکنند، به یکدیگر از خود اطلاعات غلط میدهند، با پنهان‌کاری و به عمد سؤتفاهم ایجاد کرده و دست به جعل دلبخواهی واقعیتها میزنند.  
تنها کاری که نمیکنند حرف‌زدن با یکدیگر است.
به عنوان یک اصل قابل فهم است که یک رابطهی نسبتا رضایتبخش تنها هنگامی ممکن است که فهم متقابل موجود باشد. اندازه‌ی رضایت در رابطه با اندازه فهم متقابل نسبت مستقیم دارد. و ابزار قابل اعتماد رسیدن به فهم متقابل کلمه و گفتگوی واقعی ست. کنایه و اشارات نظر و چشمک و متلک و طعنه و عشوه و  چشمابرو از عهده این کار برنمیآید. این کافی نیست که گره ابروی کمان تو به من بگوید از من دلخوری. کسی که از من دلگیر است باید برای من بگوید دلگیری او از چیست
من در این فیلمها آدمی را دیدهام  که به جای اینکه یک «جمله» به طرف مقابل بگوید، با تلف کردن چندین و چند روز از زندگی خود، و مصرف نیروی جسمی روحی روانی و عصبی زیاد، با استفاده از طنز و شوخی و بازی کردن نقش و به کارگیری قوه هوش و حیلهگری و تزویر، دست به ایجاد وضعیتی تصنعی زده است که در آن طرف مقابل شخصا به آن «جمله» مورد نظر برسد، آن را بفهمد. در بهترین حالت که جای دنجی پیدا می‌شود که جان میدهد برای گفتگو، یک مرد جوان را میبینیم که دارد نمک میریزد، و یک دختر چشم آهویی که یا لبخند میزند، یا دستهای خود را زیر چانه زده و غمگینانه گردن خود را مثل زنها در مینیاتور ایرانی کج کرده است
یک بار یکی از همین کمحرفهای غمگین در صفحه خود نوشته بود: اگه عشق عشق باشه، آدما باید بدون حرف زدن همو بفهمن!
این حرف نسنجیده و خطرناکیسترابطهای که بدون رسیدن به فهم مشترکی از زمینه‌ها و اصول اولیه و عام، روی حرف دل، و حدس‌وتخمین و گمانه‌زنی راز دل معشوق به وجود آمده باشد، یا با برخورد به اولین دستاندازها متلاشی میشود، یا اگر ادامه بیابد، ادامهی آن از سر جبر و ملاحظات خواهد بود.

نصیحت پدارنه امروز:
برای شکلگیری یک رابطه صمیمانه و خوب لازم است که هر طرف کوشش کند خود واقعی خود را تا حدی به دیگری نشان بدهد. حداقل این‌که توقعات کلی خود را از رابطه به دیگری واگذارد و سعی کند انتظارات دیگری را بفهمد. و این نه از راه نمایش و تظاهر و لوس‌بازی و خودشیرینی بلکه از طریق گفتگوی واقعی به دست میآید.

۲۶ اسفند ۱۳۹۳

دستم به دامن‌تان

من به عنوان کسی که خود را به «برابری و رابطهی همسطح و همسر»ی مقید و موظف می‌دانم، هرگاه به یکی از همجنسان نفهم و بی‌منطق خود برخوردهام که نسبت به زنها رفتاری نامتعادل و موهن داشته است یا خصوصیت‌های عام ناروایی را به ‌آن‌ها نسبت داده است جانب زنها را گرفتهام، با آن‌ها در جدل علیه ذکردارن یاوهگو در یک جبهه بوده، و در این همرزمی گاه چنان جدیت ورزیده‌ام که مورد انتقاد و خصومت برخی از هم‌جنسان خود قرارگرفته‌، و به خیانت به منافع کوتاه‌مدت و درازمدت طبقاتی(!) متهم شده‌ام. و حالا؟

«کاش مردان همان‌قدر که از پریود متنفرند از تجاوز هم متنفر بودند»!




















حالا دلم را به این خوش کرده‌ام، شاید خانمها به کمک بیایند تا با هم در برابر نادانی و خودشیرینی این آدم زبان‌نفهم که متأسفانه انگار تنها با ذکرداران مسئله‌دار بدهبستان داشته است حرفی بزنیم. این آدم بی‌منطق با یککاسهکردن مردان و تعمیم تجارب ناگوار خود، «ما» را به نفرت از پریود و تلویحا به بیاعتنایی نسبت به جنایت متهم میکند

۱۲ اسفند ۱۳۹۳

آب را گل نکنیم

صفت «خوشگل» پیش از هر چیز ویژه انسان است. کودکان، جوانان، و بیشتر از پسران برای دختران و زنان جوان به کار میرود. در مرحله بعد این صفت به حیوانات و عناصر دیگر طبیعت، از کوه تا گلوگیاه، و احیانا به اشیاء زندگی روزمره تعلق میگیرد (چه میز خوشگلی داری!). اگر بخواهیم مخرج مشترک بگیریم، میتوانیم بگوییم خوشگل میتواند صفت کلیه چیزهایی قرار گیرد که مادی، ملموس و دارای جسم یا تن هستند
به نظر میرسد در ابتدا این صفت تنها برای تن انسان به کار میرفته است که بنا بر روایت از گل خلق شده است. علت زیبایی آدم «گل خوش»/ یا مرغوبیت «گل»ی ست که از آن آفریده شده است. ‌او خوشگل است. و کسانی که با گل مجسمهسازی سروکار داشتهاند میدانند که گل با گل متفاوت است و با گل خوب میتوان فرمها را دقیقتر درآورد و خطها و منحنیها را ظریفتر نمایان ساخت.‌  
بنابراین استفاده از صفت خوشگل جهت وصف موصوفی غیرمادی و غیرقابل لمس، به نظر این نگارنده نادرست می‌رسد. به عنوان مثال یک قصه یا یک قطعه موسیقی نمیتواند خوشگل باشد. موسیقی یا قصه گل ندارد که خوش یا ناخوش باشد
خطای بزرگتر وقتیست که این صفت را به عنوان قید برای افعال به کار ببریم. هیچ فعلی نمیتواند خوشگل باشد. خوشگل حرفزدن، خوشگل رفتن، خوشگل رقصیدن، خوشگل خوابیدن، خوشگل خندیدن، خوشگل نوشتن و ... استفاده احتمالی از این عبارات نشاندهنده بیدقتی گوینده نسبت به زبان است
صحبت به درازا نکشد: از عموم انتظاری نیست، زیرا «خوشگل» در زبان آنها میتواند (مانند «باحال») جایدهها صفت دقیق و مناسب را بگیرد، اما از کسانی که با کلمه سروکار دارند میتوان حساسیت بیشتری نسبت به زبان توقع داشت
شهسواری در مصاحبهای یکی از چهار ویژگی نویسنده را «استعداد ادبی» ذکر میکند. میگوید کسی که استعداد ادبی دارد میتواند «خلاقانه زبان روزمره را به فرمی والاتر و گویاتر» تبدیل کند. و ادامه میدهد

شخصا اینطور فکر نمیکنم. استعداد ادبی گوینده «خیلی خوشگل فکر میکنی» بیشتر از استعداد ادبی شوفرتاکسیهای بی‌فکری که گزینگوییهای ادبی و فیلسوفانه آنها را در وب میخوانیم به نظر نمیرسد.
منطقی فکر می‌کنی. منظم فکر می‌کنی، هوشمندانه فکر می‌کنی، موشکافانه فکر می‌کنی، سنجیده فکر می‌کنی و ... این عبارات هریک معنایی را منتقل می‌کند. اما خوشگل فکر می‌کنی، یعنی چه؟ این عبارتی نامفهوم و بی‌معناست که نمی‌توان ابداع آن را تعالی زبان روزمره به «فرمی والاتر و گویاتر» دانست. بلکه برعکس: این گل‌آلودکردن زبان روزمره است.