۱۶ مرداد ۱۳۹۲

گ... و شقیقه

امیدوارم از خواندن عنوان این نوشته احساس پست و منزجرکننده‌ای به سراغ شما آمده باشد:) چرا که در این صورت انزجاری را که شنیدن این عبارت در من هم ایجاد می‌کند، می‌فهمید. شربت قند فارسی ما در اثر این‌جور عبارت‌های قدیمی متعلق به دوران گوسفندچرانی مسموم و ناگوارا می‌شود.
روزگاری برای حالی‌کردن این امر به یک گوسفندچران‌، که پدیده‌ی الف با پدیده‌ی ب ارتباط معناداری ندارد، اشاره به درجه‌ی "ارتباط" گوز و شقیقه حتما به نظر مناسب می‌رسیده است، اما استفاده آن از سوی اهل قلم امروز، حال آدم را بد می‌کند.
حتما دیده‌اید که  یکی از هموطنان همعصر، خلاق و ناشناس ما، مسلح به هوش و رندی ایرانی (که احتمالا هم اینک به عنوان مغز فراری در دانشگاه‌های آمریکا یا کانادا ادبیات درس می‌دهد) یک‌تنه به یک رفرم فرهنگی بزرگ دست زده است.
منظورم شخصی است که برای اولین بار برای بیان سنتی بی‌ارتباطی، بدیل "زیبا" و مدرنی خلق کرده است: گودرز و شقایق.
ظاهرا او نیز به خوبی انزجاری را که از آن حرف زدیم حس کرده‌ و به چاره‌جویی برخاسته است. با خود اندیشیده است، چطور می‌شود این عبارت را طوری تغییر داد که برای "فرهیخته"های خجالتی که دوست ندارند پشت میکرفن، و در حین مباحث پیچیده فکری از «گوز و شقیقه» استفاده کنند، به طریقی قابل استفاده باشد. گودرز چه به صورت نوشته و چه از لحاظ صوتی «گوز» را در خود دارد. همین‌طور که شین‌ها و ق‌های مکرر و ی پیش از قاف، به شباهت تصویری‌صوتی شقیقه و شقایق منجر شده است. به این‌ترتیب فرهیخته فرضی ما می‌تواند بدون این‌که کلمه گ... را به زبان فاخر خود بیاورد، با استفاده از «گودرز و شقایق» بدون مخدوش ساختن ادب پارسی، نامحسوس و بی‌خجالتدر اذهان فارسی‌زبانان فرهنگ‌دوست بگوزد!

اما به نظر این نگارنده خلاقیت این قهرمان فرهنگی ناشناس، نه تنها اشکال را رفع نکرده است، بلکه به فرهنگ و اذهان(!) ما آسیب جدی رسانده/ و می‌رساند.
«گودرز نام پسر کشواد و پدر گیو است که هر سه در شاهنامه از پهلوانان بزرگ ایران محسوب می‌شوند. حال آن‌که در اثر ابداع مورد بحث، نام بزرگی که می‌بایستی مورد احترام ما باشد، جانشین گوز شده است. و هیچ ایرانی فرهنگ‌دوستی این هتاکی بی‌شرمانه نسبت به نیاکان را نمی‌پذیرد.
به نظر من همین یک فقره استدلال برای فهم خسارتی که این ابداع نسنجیده به فرهنگ ما زده/ و می‌زند زیادتر از کافی‌ست، اما دلایل دیگری هم هست.
به عنوان مثال، قابل تصور است که کلیه اشخاصی که نام فامیل آن‌ها گودرزی است، از رواج عبارت گودرز و شقایق به جای گوز و شقیقه خشنود نباشند. و چه بسا که بچه‌های آن‌ها در مدرسه مورد آزارواذیت‌ همکلاسی‌های ظالم و بی‌رحم‌ومروت خود قرارگیرند.
دیگر این که، الی‌گودرز نام شهر کوچکی در لرستان است. یعنی ناحیه‌ای که روییدن شقایق در آن منطقا بسیار محتمل به نظر می‌رسد. چنان‌که تحقیقات من نشان می‌دهد، شقایق از نظر گیاهشناسی هم‌خانواده‌ی خشخاش است، و طوری که یک‌بار در خبرها شنیده‌ام مناطق کوهستانی لرستان برای کشت خشخاش مرغوب بسیار مناسب است! (البته بهتر می‌شد اگر یکی از دوستان ساکن الی‌گودرز عکسی از یک علفزار پر از شقایق از محل زندگی خود برای ما می‌فرستاد). منظور این‌که عبارت «گودرز و شقایق» حتی نمی‌تواند بیان‌کننده "بی‌ارتباطی" باشد.
پس چکار کنیم؟
پیشنهاد من این است که کلا از به کار بردن هر دو صورت این عبارت پرهیز شود. همان «ربط معناداری ندارد»/ «شدیدا نامربوط است»/ «بی‌ربط» است، و نظیر این‌ها به نظر این نگارنده کاملا کفایت می‌کند. (و البته گفتن ندارد که این پیشنهاد شامل کسانی که با گوسفندچران‌ها در - به قول هابرماس - «کنش ارتباطی» هستند نمی‌شود :).